
صبحی زود از روزهای زمستان از خواب نازبیدارشدم .لازمه اینوبگم که نمیدونم شور و شوق
نماز صبح منو از خواب بیدار کرده یا اینکه اگه دیر بجنبم به صبحونه شرکت نمیرسم بیدارم
کرده.خلاصه همیشه اول صبح بیــدار شدن و تا سوار ماشین شدن برای خودش پروژه ایه .
بـاز هم لازمه بگم که من یک ماشین دارم. ما بهش میگیم هیـــــوانته ( تعجب نکنید برای
هیوندا آوانته ، مخخفف درست کردم ، جالبه نه !! ) ولی نمیدونم چرا دیگران بهش میگن
پراید( مردم هم حسودن ،نه!! ). استارت رو زدیم و با یاد خدایی که همیشه برای زینت کار،
نامشو میبریم و تا غروب هم یادی ازش نمیکنیم حرکت کردم .جالبتر اینجاست که اگر پیاده
برم چون از مسیر ریل میگذرم و از کوچه هامیرم یک ربعه سرکارم ولی از تنبلی و برای کلاس
که ما هم ماشین داریم بیست دقیقه ای میرسم ، اونم اگه... .
ادامه داستان در ادامه مطلب (از دست ندهید ! )
پ ن : هر کس بتواند بین عکس و مطلب ارتباطی ببیند جایزه دارد !!
پ ن 1: نظر دادن در این وبلاگ رایگان است ، پس نظر فراموش نشود !! واقعــــاً !!