سلام مهدي جان.حالت چطوره..خوبي سرحالي..جات كه خوبه؟
خبري از ما نمي گير ي بي وفا.. نمي گي يه فاميلي،رفيقي اينجا داري؟
چه خبر اون طرفا.. همه خوبن؟ سلاممونو به همه برسون..
راستي دايي عزيزتو ديدي ..آمد استقبالت ؟ سلام ويژه منو به ايشون برسون.. بهش بگو
خيلي دلم مي خواست ببينمش و يه دل سير نگاش كنم. راستي بهش بگو اونور هوامو
داشته باشه ،درسته نديدمش ولي خدايي خيلي دوسش دارم، عاشقشم ..
وقتي رفتي وديديش تعجب نكرد .. نگفت كه چرا زود آمدي ، البته تقدير اين بود كه زودتر از
همه ما بري ديگه..ولي بدون خدايي خيلي زود رفتي ، گاهي كه دلم مي گيـــــره فيلم و
عكستو نگاه مي كنم ويه مداحي هم مي ذارم و گريه مي كنم..حتما يادت مياد وقتي به
من خبر دادن كه رفتي ، تازه از دسته روي روز عاشورا آمده بودم وآماده نماز جماعت شده
بوديم..آروم بهم گفتن.. نگفتن كيه.. گفتن از آشناهاست .. دلم ريخت ولي اشكم نيامد
آخه اشك هم گاهي مواقع براي آمدن دليل مي خواد. ولي من كه باور نكرده بودم كه
بشي دليلم.. نمي دونم نمازو چطوري خوندم. آمديم طرف خونتون صداي قرآن شنيدم .
باورم نميشد كه صدايي كه هميشه باعث آروم شدن قلب وروح انسانه ايندفعه
صداش قلبمو بلرزونه و اشكمو جاري كنه و پاهام رو سست .
جلوتر كه آمدم ديدم محشري به پاست . فقط رنگ مشكي بود كه از در وديوار آويزون بود..
حتما يادت مياد وقتي آمدي تو حياط كه ببينيمت .. آبجيت آمد كه تورو ببينه تا باهات
درددل كنه ،ولي ...